معنی مرض سر و صدا
حل جدول
لغت نامه دهخدا
سر و صدا. [س َ رُ ص ِ] (اِ مرکب، از اتباع) فریاد. جنجال. هیاهو.
- بی سروصدا، آرام. خاموش. ساکت.
- سر و صدا راه انداختن، جنجال کردن. هیاهو کردن.
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
داد و فریاد: }} از پایین سرو صدای زیادی به گوشش رسید. . . . {{
فارسی به ایتالیایی
baccano
فارسی به آلمانی
Jazz (m)
فارسی به انگلیسی
Brouhaha, Clatter, Pother, Racket, Rambunctiousness, Uproar, Whirl
معادل ابجد
1401